پسر حاجت مرادي
حسن ميرزايي
|
|
پسر حاجت مرادي
حسن ميرزايي
روي شاخه درخت «مراد» زني لته گره مي زند وزيرلب زمزمه مي کند. 9 ماه بعد در حالي که چشم به درخت روي کوه روبرو دارد، از درد به خودش مي پيچد. مي زايد و مي ميرد.
پسر که همه به اسم حاجت مرادي مي شناسندش حالا براي خودش مردي شده است. به بالاي ده مي رود و درختها را قطع مي کند. به درختي مي رسد که پيران ده از قطع آن منع اش کرده اند.
او دست به کار مي شود.وقتي درخت در حال افتادن است ، همه ي لته ها و چار قدها به سمت مخالف زمين تاب مي خورند. مثل موهاي پريشان يک زن. لبخندي روي لبهاي پسر نقش مي بندد.
مرداد 81
|
|